نوبت عاشقی تا یسنا

..................................................

نوبت عاشقی تا یسنا

..................................................

آخرین مطالب

  • ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۴ رفتن

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

عشق زیباس.به زیبایی گل 

ولی....

من کجا و دل عشاق کجا

من کجا و دل معشوقه کجا

در خیالی که اگر عاشق و معشوق شویم

پس چه سودیست در این فاصله ی من تا ماه.....

پس چه خوب است که بنشینیم و به تماشای گل ها تا خود ماه...

لیلا
۳۰ آبان ۹۳ ، ۰۰:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من به دنبال دوستی ام که ناب مینامندش.

که آنقدر فقیر است که حتی نظیر هم ندارد.

نگرانش نیستم چون تنهایی را به همراه دارد..

البته میدانم اگر پیدایش کنم باز می رود.. آخر او فکر دیگری را، به سر دارد.

جای شکرش باقیست که مرض ماندن ندارد.....


لیلا
۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۳:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دلم را زمانیست برای گذاشتن انارهایت خالی کردی...

من خاک بودم و در کارگاه تو گل شدم.با تمام وجود ورزم دادی،روی چرخ دلت گذاشتی و میخواستی تمامت باشم.من همان هنر پنجه طلای تو ام.چنان در تنورت داغم کردی که هیج دستی جرأت لمسم راندارد. نقش و نگارهای تنم حرف های دلت بود..  مقصر ترک های دلم تو نیستی. جنس خاکم ذره ای حسادت داشت، زمانی که وارد کارگاه میشدی و اول به پیشم نمی آمدی ، حسادت شروع به خوردن ترک میکرد..

نگران نباش،دست هایت هنوز شفاست....


لیلا
۲۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زمان، توقف کن..... میخواهم چند ثانیه ای اینجا باشم...

 دوست دارم. بگذار بیشتر بمانم....

زود رسیدی .چیزی ندیدیم....

صبر کن خستگی در کن دوباره راه بیفتیم..

اینجا قشنگ است..باران ایستاده و نفس نفس می زند..نگاه کن به آسمان رنگین کمان آویزان کردنند... بوسه های شبنم روی گل را ببین  و بلبل هم شادی میکند.  نسیم به دنبال باران است.... کجایی باران؟؟؟ چه صدای زیبایی دارد نسیم بارانی... 

زمان بیا ببین اینجا پروانه ها برای دست بوسی  به استقبالمان آمده اند...گل های دشت از خوشحالی حضورمان، در حال دویدن بوسه بارانم کردند...

خورشید هم از حضورمان خبردار شده ....

بگذار بمانم ....

 


 

لیلا
۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سایه نگاهت سنگین است....

چشمانم طاقت سنگینیش را ندارد....

کم کم بسته میشود برای دیدنت

همینجایی کنارم...

پاییز سردی است ...آرام آرام نفس گرمت را روی گونه هایم احساس می کنم و مویی که به رسم رفاقت با دستت برای دیدن جشمانم کنار می رود. گرما به گونه هایم می آید ولی این گرما را برای تمامم میخواهم.....

همینجایی کنارم....

اما چه کنم باید چشمانم را باز کنم..

هنوز نگاهت سایه دار است...




لیلا
۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر